یادت هست آن روزهای بهاری را شاخه ای گل سرخ برایت هدیه آوردم. گفتم می خواهم آن را در گوشه ای از قلبت بکارم. خواستی بگیریش ولی به یاد داری چه شد؟ همان وقت بادی آمد... و تمام گلبرگ های آن گل نازنین را با خود به اطراف برد... ومن نگران از پرپر شدن گل عشقم به دنبال تک تک گلبرگ ها به این سو وآن سو شتافتم. ودیدی چه شد؟ وقتی همه ی آن هارا یافتم شـــــاد وخوشحال به سوی تو آمـــــدم ولی... ولی هرگز تورا نیافتم...
تبادل لینک
هوشمند برای
تبادل لینک
ابتدا ما را با
عنوان سنگ
صبور و
آدرس zargolam.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.